امجد ناصر

امجد ناصربه همراهشان رسيدم
و يا اندكي پيششان
پس از آنكه لوازم سفرشان را بر زمين گستردند
و فاصله ها را سنجيدند.

ياران محلي هدفها را مشخص كردند
و زاويه ها را با نگاه هاي تيز پوشاندند.

حرفه اي ها
بزرگترين سهم تصنيف حقايق را
از آن خود كردند
دستياراني داشتند تيز هوش
بر گزارشهايي كه حاشيه اي براي پيش بيني داشت
غلبه كردند

گوشه كنارها را
به نام خود ثبت كردند
سراشيبها را نيز.
ايوانهايي ساختند براي طليعه داران.

اتفاق افتاد
در ميان آناني كه رسيدند
افتادم
صبر
هسته سختي بود ميان دندانها

سخني با يوسف

برادرم
اي برادم
چرا مرا اسير زيبايي چشمهايت كردي
چرا با خوني دروغين آزمودي ام
و مرا به سوي گرگ روان كردي
تا با پيراهن رخت باز گردم
در پرتو ماه خوشبختي بدنيا آمدي
و در پرتو برج ندامت بدنيا آمدم.
مرا با يازده ستاره در دستانت
شگفت زده رويايت كردي
آنگاه معصيت بر من چيره شد