اتیل عدنان شاعره ای با ملیت لبناتی - امریکایی است .او در سال 1925 میلادی در بیروت به دنیا آمد .
مادرش یک یونانی مسیحی بود .و پدرش یک مسلمان اهل سوریه .
یونانی وترکی رادر کودکی آموخت و به یونانی سخن می گفت .
اودر مدرسه ی عالی ادبیات که مدرسه ای غیر انتفاعی و کاتولیک بود تحصیل کرد.
در آن زمان او به زبان فرانسه صحبت می کرد و اولین آثارش را به زبان فرانسه نوشته است .او همچنین زبان انگلیسی را در دوره نوجوانی آموخت .
بعد ها بیشتر آثارش را به انگلیسی خلق کرد .
او تردید داشت که از دو زبان فرانسه و عربی، کدام یک را در نوشتن موقعیت سیاسی کشور های عربی و فرانسه به کار گیرد. نقاشی، برای او گریزگاهی بود تا اصطلاحات شاعرانه اش را در آن بیان کند .
"هنر انتزاعی –آبستره – معادلی بود برای بیان شاعرانه . من نیاز به زبانی نداشتم که به فرهنگ خاصی متمایل باشد ،من به فرم بازی از اصطلاحات نیاز داشتم." اتیل عدنان " برای نوشتن به زبان بیگانه"
عدنان، فلسفه را در دانشگاه های سوربن ، دانشگاه کالیفرنیا و هاروارد آموخت. سپس به تدریس فلسفه ی هنر پرداخت .او همچنین در بالغ بر چهل دانشگاه و کالج در آمریکا به تدریس مشغول شد
اتیل عدنان بیش از ده کتاب شعر و داستان در پاریس به چاپ رساند . که به دهها زبان ترجمه شده اند و به عنوان "ادبیات کلاسیک خاور میانه " شناخته شده است . او عضو "هنرمندان دنیای عرب در سال 1994 " شد.
اوهمچنین نقاش و سفالگراست و در ژانر های مختلف ادبی چون ، شعر ، رمان ، آثار نمایشی ، حکایت ، نامه نگاری و اتو بیوگرافی دست به قلم برده . آثار او به بسیاری از زبان ها ترجمه شده است .
بسیاری از شعر های او توسط Gavin Bryars (Adnan Songbook و Zad Moultaka (Nepsis آهنگسازی شده است.
عدنان دو کار نمایشی به نام های " مثل یک درخت نوئل" ( که یاد آور جنگ خلیج است ) و "بازیگر" را نوشت که در مارس 1999در پاریس به روی صحنه رفت
اتیل عدنان در کالیفرنیا و پاریس زندگی می کند.

Bibliographie

آثار انگلیسی

From A to Z Poetry, 1982
The Indian Never Had a Horse and Other Poems, Post-Apollo Press, 1985
Journey to Mount Tamalpais : An Essay, Post-Apollo Press, 1986
The Spring Flowers Own and the Manifestations of the Voyage, Post-Apollo Press, 1990
Of Cities and Women (Letters to Fawwaz), Post-Apollo Press,1993
Paris When It’s Naked, Post-Apollo Press, 1993
Forces of Change : Artists of the Arab World, 1994
There : In the Light of Darkness of the Self and of the Other, Post-Apollo Press, 1997
The Arab Apocalypse, 1998
In the Heart of the Heart of Another Country, City Lights Books, 2005

آثارفرانسوی

Jébu suivi de L’express Beyrouth Enfer, P.J.Oswald, 1973
L’apocalypse arabe, Papyrus, 1980, l’Harmattan, 2006
L’artisanat créateur au Maroc, Dessain et Tolra, 1985
Le 27 octobre 2003, éditions Tawbad, 2004
Jennine, avec des illustrations de Rachid Koraïchi, Al Manar, 2004
Une journée à New York, éditions Tawbad, 2006
Ce ciel...qui n’est pas, éditions Tawbad
Son livre Sitt Marie-Rose (éd. des Femmes, 1978), un des premiers romans décrivant, de l’intérieur, la guerre civile libanaise, est devenu un classique de la littérature du Moyen-Orient. D’abord publié en français, il est traduit en une dizaine de langues et enseigné dans de nombreuses universités aux Etats-Unis.

این آسمان ، که نیست
اتیل عدنان (Etel Adnan)
ترجمه: أسيه حيدري
در این آسمان بی کرانه
قورباغه ای نیست
و نه پیغامی
آسمانی نیست بر این تفکر
و نه کلامی
فکری نیست در این تن
ونه پیوندی
شیر ها و فیل ها مرده اند
حافظه ی من
زمین سوخته ای است
سرما در روحم
خشکی بر خاک

مردی را با چوب بیس بال
می کشند
پلیس می گوید:
" آه ! چه بازی بدی ! "

هیچ کس زیبایی کامل کالیفرنیا را نمی شناسد
کالیفرنیا ، الهه ای بی صورت
به یاد می آورد اما
تمام آنچه که تک تک از یاد برده اند

آنها از آزادی می گویند
نهنگ ها را می کشند
و غذای گربه می کنند
و برای چین گریه می کنند
برای هندو هایی که دیگر بر نمی گردند

من زن هستم
زمین مادرم من !
نیمی از جهانم
آیا هیچگاه موجودی کامل بوده ام؟

سکوت
و باغ خالی
ناپایدار تر از ابرها
نقطه ای هستم من .

۲

در همسایگی عشق
تشتت
شکست .
جسم ، زمان را مقیاس نیست
باد می شود
از اصطکاک پاییز.
خون است بر برخی جاده ها
و دوستی فاسد مرگ

همهمه ای است در قلب هامان
از آمدن ها و رفتن ها
نفس هایی نیمه
به رباط هایی چفت
دردی گنگ بر مفاصل

تشریح کنید جسم را
اگر توانستید
می بینید که روحتان چقدر نا شناس است
و جوهر، از اموال شخصی ماست

شهاب سنگ
تصویر مرگ است
نوری که نابود می شود
در دور دست ریشه هایش

مانند سایه روشنی
که رستگاری در آن به خواب می رود

اشباح خاکستری
تنهایی اش را ساخته اند
در الکترونیک
به دنبال استعاره هایش می گردد
او تنها در پریده رنگی رمزها زندگی می کند

در سرود صورتی اتاق خواب
عشقی خالی
و زمان از دست رفته ی درخت ها

در حضور جنگل
به جوهر مقدس حال پا ننهید

زمان آتش گرفته است
برای همین است
که در لطافت برهنه ی ابرها
به سفری شبانه بسته شده ایم.

3

می ماند
چین شلوار
مژه های بر گردان
و توان ماهیچه ها :
او مرده است

گیره ای در چمن
اسبی سرکش
من ، نه نشان آهنی آسمانم
نه گردش خون
در پای صفحه ها امضاءها می خوابند

می ماند
اختناق
اراده
که در اراده ی اسمان محو می شود
به تلخی سرنوشت عادت نکن

وطن اگر ندارید
دوستانه
دنیا می ماند و شما

در این کالیفرنیای صورتی ، آبی
دلهره ی جنایت های نیمه تمام
راه ها گم میشوند در جنگل ها

نور، در سقوطی آزاد
صدای جویبار می دهد
که زبان ماده است

واقعیت ها
مغازه های بزرگی هستند
بالا می رویم
از پله های برقی
و هرگز باز نمی گردیم

در تاریکی مردد
مویز نیمی از خورشید است
سایه ای از گذشته

گاهی
خود را مهیای سفری بی بازگشت می کنم

اما پگاه پرده ها را بر می دارد
ونوجوانی من به کناری میخزد
به سمتی که نیست
بر جادوی آسمان های سرد

جریان هایی ناگاه
از مغز ها می گذرند
زندانی شماره ی 116
فکر می کند زندانبانش با بوسی اسمیت ازدواج کرده

و اکنون
هیاهوی پاییز
رازی بر زیر زمین خانه ام نیست
و اما
باغ هم به اندازه ی گل های سرخ
سفید است

این، علامت های دستوری است که تمام می شود در متن ؟
یا سخن ؟

جزیره هایی دور افتاده اند این ها
آوازه شان از مرگ هندو هاست
که خیال ، پوشانیده شان

ثور، در آسمان
چرخ زنان
و فاصله ی من و تو
در بشقابی یله داده :
از چه حرف می زنیم ما
"خود" را گم کرده ام

من چشم اندازم
آب جاری ام

میان جنگی و جنگی دیگر
هماره مساحت سایه ای

زندانی کرده خویش را
و دری به نجات یافته : خودکشی
آینه اش شلیک ها را شنید

از صبح تا حالا
سقوط ادامه دارد
گودالی در این آسمان نیست
و نه ندایی

پاریس ، صحرا های مسکونی
با رمبو
شب های رمضان
که نروال دیده
و بودلر
در پلکان پشتی

رسیدن شب
در بین راه رویا
زندگی را مصله می کند
سرعت می دهد ، قدرت
مرگ را

کوهستان ، ابرهایش را طرح می زند
نور بر بلندی ها می لرزد
و خواهش
این جسم را وا می نهد

این که بر آستانه ایستاده
درخت نیست
شوالیه ی عدم است
آواز ، حسی است
که بر حواس ما اضافه می کند

در شکوه صبح خاکستری
در اردوگاه مرگ بیت شاهور
با اندکی شبنم و مشتی خاک رس
زندگی می زایند.
منبع انتشارات توباد