سوزان عليوان

ترجمه: محمد الامين

سوزان عليوانبا دستهاي كوچكشان.
جسدي براي او آفريدند
با قطعه هاي خشك چوبين
چهره هايشان را به او بخشيدند.
و بوي چرم جامه و كفشهايشان را

چهره اش را
به لبخند خويش.
آذين كردند

در دستش قليوني گذاشتند
كه دودش همچون نفسها داغ و لرزان است
بزرگسالان را غافلگير كردند
و برايش كلاهي گرانبها و نقابي .
مهيا كردند

شب هنگام
او را تنها گذاشتند
زيرا كه كودكاني اينچنين رنگارنگ.
طاقت خوابيدن در سپيدي دشوار را ندارند

او
همانندشان
در آرزوي فاصله يي است
كه در درد هجران فرو افتد.
درست زماني كه خورشيد طلوع مي كند

و اينچنين است
كه او همانند دود
تا به ابد.
غايب شد