صباح زوین

ترجمه: سهراب رحیمی

Översättning
Sohrab Rahimi

صباح زوینصباح الخرات زوین

از چهره های برجسته ی شعر عرب است
وی در سال ۱۹۸۳ اولین کتاب شعرش را در بیروت منتشر کرد. پس از آن نیز ۹ کتاب شعر روانه ی بازار کرده است. او منتقد شعر و سینماست . زوین به بسیاری از زبان های اروپایی مسلط است و مترجم حرفه ای ی ادبیات است وهم اکنون برای روزنامه ی السفیر لبنان کار می کند.

***

کسی دست هایش را به دور پرتو شمع حلقه کرد
کسی دستش را به دور هیچ چیز حلقه نکرد
کسی خورشید را با یک دستش لمس کرد
و در اعماق آن دست دیگر
گنجشک و نام و ستاره کاشت

امروز آن دست از بین رفته است
و در تصویر مکان ناپدید
در صورت جمله ها دستی ناپدید
و آن کلمه زنده نیست
و آن امتداد کلمه نیست
و حتی عمق آسمان هم نیست

کلمه
چیزی بیشتر از ناتمامی ی شب نیست
و تمامیت شب در خلا شب
و سفیدی خلا یا خلا سفید
وقتی که او به سایه های خانه نگاه می کند
خانه ای کنار ساحل آفتاب
یا کنار ساحل نور
در بیش از یک کلمه

***

وقتی که سوار قطاربازگشت شدم
نمی دانستم که دو زنِ شبیه یکدیگر
در یکی از ایستگاه های شمال
به من نگاه می کنند
یا اینکه من از پشت کوپه ی دربسته
به آنها نگاه می کنم
تا در ایستگاه بعدی ترکشان کنم

بر دیوارهایی با کاغذ سفید
چند عکس را به خاطر می آورم
اما یادم نیست گلدان ها دست داشتند یا نه
یا آیا در کشوی میز تحریر کلیدی وجود داشت

روز آخر
به معنای این کار فکر می کردم
شاید معنایش در تصویرش بود
دو زن شبیه یکدیگر
یک لحظه ی جاودانه

هر روز به سمت سکوت خم می شدیم
دیگر چنگک های ازکار افتاده
یا آن پنجره های بسته را به یاد نمی آورم

ما فقط سعی کردیم به فضای خودمان نزدیکتر شویم
تلاش کردیم بر لکنت خودمان پیروز شویم.