صلاح الوديع

ترجمه: محمد الامين

صلاح الوديعدست ي در دستم مي خواهم
همگي بپا خيزيد
تا شاخه ديگري را از درخت
به دست گيرم
وپاييز را از آن بزدايم
زيرا كه اگر بر زمين افتم
- همچون دوشيزگان
- وجمجم هايي كه مغفرت مي زايند
در شب هراسناك گرگها
فرو خواهم رفت
معجزه اي از خدا مي خواهم
تاقطع شود خونريزي روح
اندك سكوتي مي خواهم
تا نماز بخوانم

اي قاتل من !
كه با طعنه ژرفت مرا عريان مي كشي
حال كه نيست سلاحي در دستم
و نه دوستي كه مرا به آخرين دم
همراهي كند
مرا نيست
چز تو و دشنه برنده ات
كه همچون قطره هاي آتشين باران
در حنجره ام
فرو رفته است
اندكي مكث كن
قاتل من !
كه ترديدي در چشمهايت مي بينم
سكوت و هراسي مي بينم
شبيه هراس غريق
اي دادگران !
اندك سكوتي مي خواهم
تا باز گردند ناپديد شدگان .

همگي بپاخيزيد
تا شاخه ديگري از درخت به دست گيرم
و پاييز را از آن بزدايم