نرگسِ هنوز
   در هنوز ماند و/ کس خبرنکرد
در هنوز ماند و/ کس خبرنکرد
  ***
  گاه/ نسترن/ در انتظار/ پر کشید
  گاه/ کوچه خیال/ دردمی گریزپای
یاس فام شد
گاه/ خشکنای یک چکاوک غریب سایه را فشرد
گاه سنگ خاره هم/ نهان گریست/ 
  گر چه گونه تر نکرد
هر چه بود
  هیچ بوده ای
  به کام سر نکرد و 
روزگار
خیرگی ز سر به در نکرد
  ***
  معنی نگاه بود و پیش چشم ما
کاج را/ به مه سپرد و/ سیمبر نکرد و
پشت چشم
مخمل نوازشش
شب مرا/ سحر نکرد
  ***
  هم/ سفر نکرد
نرفت/ هم
هم/ نبود
هم/ نماند
و هم/ نیامد و مرا در این گدار یک هزار سال و
بیشتر/ نشاند
هم/ گذر نکرد
  ***
  با تمام این که/ دانش فرا
به سان مهربانی غریزه 
  در تمام تارتار روشنی/ پدید بود
  با تمام این که/ نخل و
  سایه های نخل/
  بخش های ایستاده همیشه ای شهید بود
وجد سبز این زبرجد رواق گفت وگوی سرخ 
در محاق او/ اثر نکرد
  ***
  راهوار را/ نخواند
یا/ نظرنکرد
  ***
  آی/ ای عزیز من/ نگاه می کنی
چگونه انتظار
زخم پشت پلک خواب گشت؟
آی/ ای عزیز من
از گذار تو نبود/ این که خاک
توتیای چشم آفتاب گشت؟ 
  ***
  تو ـ کجاست؟
بی تو/ پاک/ راه/ کیش/ واژه های ناب
گفت های بی نشانه ای است
روز را نگاه می کنی؟
ادامه شبانه ای است
خانه هم/ سیاه پوش خانه ای است 
  ***
  تو ـ کجاست؟
هیچ کس/ دوای زخم کهنه را
مگر/ به نیشتر نکرد
  ***
  جای پای تلخ/ روی گونه ماند
مادرم
  چقدر اشک ریخت
گستر ستم/ فراخ بود
انتهای شاخه تکیده/ سیب
واژگونه ماند
پاسخ کشش/ نداشت
مویه/ واکنش نداشت
سرخ هم/ تپش نداشت
راه/ سنگلاخ بود 
  ***
  گاهِ پرتویی نسیم
رازِ مویه پگاه روز هفتم مرا
به ذی طوا «رساند» 
  تو ـ کجاست؟
دل/ گدازه بود و/ دل گداز
آذر گدازه بیشترنکرد
  ***
  این همه/ شب و شبانه و شبانگی
قضا نخواست
  این همه
شب و
شبانه و شبانگی قدر نکرد
  ***
  لخت خون و/ بخت سرنگون
سزاست
هرکه را که از کنام شرزه ها 
حذر نکرد و
... نرگس هنوز
  ***
  چونان کسی که نیست
    چونان کسی که نیست
برایت گفته بودم – یکبار
بلدرچینی را از باران گرفتم
میهمانش کردم به خشکی و مرکوکرم
و به آفتاب دادم
  *
  چونان کسی که نیست
برایم گفته بودی- اگر بتوانم ....
سینهسرخی رنجور را کمک کنم
بیهوده نزیستهام
  *
  اینک تو با باوری یگانه آرمیدهای
در گسترهی خداوند
اینک من با باوری یگانه میدانم
کوثر بلندترین است
فرازتر از همه روزگاران و 
همجان جان باران
پس آن را چونان کسی که نیست
و به سازی که تنها خداوند بشنود
برای تو میخوانم 
از همان آوند که گلهای زعفران را ساخت
تا یاران والایت را بیابی
و آرمیدگی تو سرشار گلهای زعفران باشد
  *
  ای درختان بیپاییز
ای تمشکهای درخشان دوستداشتنی
ای درختان بیپاییز
ای باروران زمستان ندیده
ای همیشگیهای مخمل سبز
- به بازگشت امیدی نبود – 
و بود همیشگی بود
مهرآرا
  *
  بی سینه سرخ
شعر/خواهری نداشت
و بی بلدرچین/ برادری
  ***
  از دیشب چه مانده است؟
  از دیشب چه مانده است؟
یاد تاریکی و رخنه مهربان ستارهها
از عبور آتش؟
خاکستر و دریغ
از لبخند تو؟
دیدنیها
کلمات سنگ و سوز
پذیرگان باران و باران و باران
  31/3/87