حسن نجمي

ترجمه: محمد الامين

۱

سكوتي دوردست
به ساحل روح نزديك مي شود
آيا ( او مي داند)
او باحنجره اي گريزان آواز مي خواند
بي آنكه بداند
چگونه اين همه هوا را به لرزش در آورده است

۲

قامتهاي روح
بر مسلخ تار هاي او صف بسته اند
او طوري مي نوازد
كه گويي دروازه هاي جهنم را باز خواهد گشود

۳

اينك
لايه هاي روحش مرا ترميم مي كنند
و من چسدم را به او مي بخشم