نوري الجراح

نوري الجراحاين شاعر كه چندي پيش به ايران آمده بود، در گفت‌وگويي با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در حالي به پرسش‌هاي ما پاسخ داد كه در حال ديدار از مجموعه‌ي نقش‌ جهان بود؛ از اين‌رو سخن از مكاني كه در آن قرار داشت، آغاز شد و گفت: اكنون در حال راه رفتن در مكاني هستم كه زماني تصوير‌هايي از آن را در ذهنم داشتم. عكس‌هايي درباره‌ي نقش جهان و بناهاي اين ميدان زيبا و بزرگ را در يك مجله‌ي مطالعات اسلامي ديده بودم؛ اما الآن از نزديك شاهد همه‌ي آن‌ها هستم. دارم مناظري را مي‌بينم كه برخوردار از سابقه‌ي تمدني وسيعي است. ديدم آن عكس‌ها در برابر اين بناها و مناظر، نقطه‌اي در برابر اقيانوسي است و عكس‌ها كم‌تر مي‌توانند اين عظمت و زيبايي و قدمت را بازتاب دهند؛ الآن است كه درمي‌يابم اين همه شاعر و هنرمند ايراني از كجا الهام مي‌گيرند. نگارگري‌هاي زيباي ايراني بر بناهاي اين‌چنيني براي شاعران ايراني الهام‌بخش بوده است. طبيعت زيبايي را كه در ايران مي‌بينم، الهام‌بخش شاعران و هنرمندان ايراني است. طلوع و غروب خورشيد را در نور و سايه تركيب مي‌كنند و تصاوير بديع و زيبايي را در زمينه‌هاي گوناگون مي‌سازند.

او در پاسخ به اين‌كه حالا كه سخن را با شعر و ادبيات ايران آغاز كرده‌ايد، از آشنايي‌تان با ادبيات ايران بگوييد، اظهار كرد: ادبيات فارسي از زمان اوج آن در دوران كلاسيك تا امروز، بخشي كليدي در تشکيل ادبيات جهان است و برخي از تأثيرات در هنر غرب برمي‌گردد به فرهنگ شرق به طور کلي، از جمله فرهنگ فارسي كه به شاعراني مانند گوته، بايرون و رمبو الهام بخشيده است كه از ميراث ادبي شرق و ادبيات فارسي تحت تأثير قرار گرفتند و شايد اين مسأله براي خوانندگان ايراني جديد نيست كه رمبو (شاعر فرانسوي) بعضي از انديشه‌ها و تصاوير جلال‌الدين مولوي را بازآفريني كرده است. در مجموع، خاورشناسان و شاعران ديگري وجود دارند كه از ميراث فرهنگي ايران تأثير گرفته‌اند. شعر فارسي به طور خاص و هنر فارسي با هم تشکيل‌دهنده‌ي ركن اساسي در تمدن و فرهنگ شرق هستند.

الجراح در پاسخ به اين سؤال كه با كدام چهره‌هاي معاصر آشناست، متذكر شد: با احمد شاملو، سهراب سپهري و نيما يوشيج آشنايي دارم و آثار آن‌ها را خوانده‌ام؛ زيرا احمد شاملو بيش‌تر از ساير شاعران معاصر فارسي ترجمه شده است. همچنين فروغ فرخزاد از چهره‌هاي مطرح در بيرون از ايران است. قيصر امين‌پور و سيدحسن حسيني از شاعران خوب ايراني هستند كه سيدحسن حسيني سال‌ها پيش، شعرهايي از سروده‌هاي مرا در زبان فارسي ترجمه كرد. به اعتقاد من، شاعران معاصر و كلاسيك فرقي نمي‌كنند؛ همه جزوي از يك كل هستند و شاعران كلاسيك ايراني، شاعر محلي به شمار نمي‌آيند؛ به همين خاطر با شاعران ايراني در گذر زمان آشنايي پيدا كردم. با برخي از نگرش‌ها و ديدگاه‌هاي شاعران آشنا شدم و سعي كردم ببينم چه حرفي براي گفتن دارند. من با ترجمه‌هاي محدودي كه از آثار ادبيات معاصر فارسي در زبان عربي به دست داده شده، با اين چهره‌ها آشنا شده‌ام. فروغ فرخزاد به دليل سبك دراماتيكش بسيار تأثيرگذارتر از ساير شاعران معاصر بود. ترجمه‌هايي را كه به دست آورديم، خوانديم؛ با وجود اين‌كه ما با كمبود ترجمه از شاعران فارسي‌زبان در زبان عربي مواجه هستيم.

او با بيان اين‌كه خيلي خوش‌شانس است كه شعرهايش به زبان فارسي ترجمه شده، در ارائه‌ي گزارشي كوتاه از آثار ترجمه‌شده‌اش به زبان فارسي، گفت: با ترجمه‌ي شعرهايم امكاني پيدا شد تا آثارم در زبان فارسي خوانده شود. ترجمه‌ي يك مجموعه‌ي شعرم به فارسي به قلم مهدي فرطوسي انجام شده و مقدمه‌اي از عطاءالله مهاجراني در اين كتاب درج شده است. اين كتاب به نام «باغ پارسي» منتشر شده است. حمزه كوتي با رويكرد ديگري همان كتاب را ترجمه كرده است به نام «باغ ايراني» كه موسي بيدج بر آن مقدمه‌ نوشته است. عنوان «باغ ايراني» بهتر از «باغ پارسي» معنا را براي عنوان «الحديقة الفارسي» مي‌رساند.

اين شاعر در پاسخ به اين‌كه چرا شاعر شد و چه شد كه شاعر شد، خاطرنشان كرد: شروع من براي شعرنويسي، از ابتدا با مطالعه‌ي كتاب‌ آغاز شد. من از نوجواني شروع به خواندن برخي از كتاب‌ها كردم. در كتابخانه‌ي پدرم، قرآن - كلام وحي - و آثاري از ادبيات عرب بود. همچنين پدرم مرا به نوشتن شعر تشويق مي‌كرد. بعد از نوشتن اشعاري كاملا آماتور، يكي از دوستان پيشنهاد كرد اين شعر را در مجله انتشار بده؛ ولي حس كردم اگر به اين راحتي شعرم منتشر شود، احساس غرور مي‌كنم و نمي‌خواستم اين مسأله مرا متوقف كند؛ پس تصميم گرفتم بيش‌تر مطالعه كنم. رفته، رفته با اوزان شعر آشنا شدم. اوزان شعر جديد را فراگرفتم. يك‌سري از كتا‌ب‌هايي را كه در كتابخانه‌ي پدرم مطالعه مي‌كردم، كتاب‌هاي فلسفي بود. جايي از ابن ‌عربي خواندم كه به خدا مي‌گفت «عشق من» و تعجب مي‌كردم كه چطور به خدا مي‌گويد «عشق من». بعد فهميدم زندگي، خدا و دين خود نمادي از محبت هستند؛ به همين خاطر برايم عادي شد كه كسي به خدا بگويد «عشق من».

الجراح درباره‌ي اين‌كه به نظر مي‌رسد يك شاعر رمانتيك است، توضيح داد: البته ديگران مرا به عنوان يك شاعر رمانتيك مي‌شناسند؛ اما خودم در اين مقطع از شاعري ميل به سمت سكوت و انديشه دارم. البته مي‌گويند وقتي شعري در طبيعت و درون انسان باشد، صددرصد تبديل به يك شعر رمانتيك مي‌شود، بدون اين‌كه شاعر نياز به خلاقيت ويژه‌اي داشته باشد. ولي من الآن ميلم با سكوت و توصيف سكوت در شعر است. نسبت به شعر رمانتيك هميشه ميلي در شاعر وجود دارد و اگر اين حالت در فرد نباشد، بر آدم بودنش ترديد است.

اين شاعر سوري مقيم لندن در توضيحي درباره‌ي ترك سوريه و اين‌كه آيا به دلايل سياسي، كشورش را ترك كرده و لندن را براي زندگي انتخاب كرده است، گفت: رفتنم به لندن شايد بگويم شانسي نبوده است. از 20 سال پيش، خبرنگاري را كنار گذاشتم. من در بيروت خبرنگار بودم. در حمله‌ي اسراييل به جنوب لبنان كه در آن حمله، جنايت و كشتار دسته‌جمعي صبرا و شتيلا رخ داد، مجبور شدم براي ادامه‌ي كار و زندگي به لندن بروم كه از بيروت به قبرس رفتم، بعد به سمت لندن رفتم. ناگزير بودم. آن وضعيت مرا ناگزير به ترك لبنان كرد و در ادامه جشم‌انداز بازي را پيش‌ رو ديدم. من در لبنان به وضعيت فلسطيني‌ها گرفتار آمدم. با اين‌كه در دمشق سوريه به دنيا آمده‌ام؛ اما مانند فلسطيني‌ها مجبور شدم از لبنان مهاجرت كنم. با شاعران عرب و فرهيختگان عرب شروع به دفاع از آرمان‌هاي فلسطيني كرديم. من جزو كساني بودم كه بعد از كشتار صبرا و شتيلا وارد اردوگاه شدند و شروع به شمارش قربانيان كردند. اين درگيري كه بين اسراييل، غده‌ي سرطاني و رژيم نژادپرست، و فلسطينيان است، ساليان سال است كه ادامه دارد. به عنوان كسي كه در خط اول اين درگيري بودم و اين دردها و رنج‌ها را از نزديك شاهد بودم، خود را مدافع حقوق فلسطيني‌ها و جنبش آزادي‌بخش فلسطين مي‌دانم. اسراييل از ديرباز مشكلاتي را در منطقه ايجاد كرده است و هرگز نخواهد توانست به عنوان يك كشور در منطقه باشد.

او در پاسخ به اين‌كه آيا در عين رمانتيك بودن وام‌دار ادبيات مقاومت است و از ديد ادبيات مقاومت به جهان نگاه مي‌كند، اظهار كرد: شعر رمانتيك همان شعر مقاومت است؛ براي اين‌كه شعر مقاومت منبعش از پر كشيدن انسان به سوي زندگي و سعي كردن بر زندگي است و حس كردن آزادي است؛ تلاش براي زنده ماندن پايه‌ي شعر مقاومت است؛ شعر رمانتيكي كه انسان را اميدواري مي‌دهد براي زندگي كردن. براي همين بايد بينش خود را تغيير دهيم و افق بينش خود را تغيير دهيم. ادبيات مقاومت فقط كلمات آتشين و تند نيست. با كلمات آرام و زيبا هم مي‌شود خوانشي از ادبيات مقاومت به دست داد. به اعتقاد من، شاعراني كه ادعاي شعر مقاومت دارند، فارغ از اين‌كه آثارشان فاقد ارزش‌هاي زيبايي‌شناختي است، توهيني نيز به ادبيات مقاومت هست. شهادت شهيد و مبارزه‌ي رزمندگان نماد زيبايي براي مقاومت است و آن روح شعر بودن را بيش‌تر به آدم مي‌رساند تا كلمه‌هاي تندي كه در قصايد مقاومت ديده مي‌شود.

منبع: ايسنا