عبدالعزيز المقالح

ترجمه: محمد الامين

عبد العزيز المقالحاو هم سن و سال سام فرزند نوح است
كاخهاي ديرينه اي دارد
و پنجره هاي نقره گون
كه كبوتران پس از آرامش طوفان
نقشه هايش را نگاشتند
و اكنون بر فراز همان پنجره ها
پرواز مي كنند و براي نياكانشان آواز مي خوانند
براي چراغهايي كه در مطلع شب مي درخشند
براي پرتويي كه برفراز قله ها و تپه ها مي رقصد .
براي ترانه هايي كه در خيابانها قدم مي زنند
ميدانهاي شهر سرشار از حرفهاي تازه اند
براستي مردم چه مي گويند
صنعا بر تختي كنار عرش خدا مي آسايد
و با عطر بهشت درختانش را مي شويد .

شهر هاي زيبا همچون زنان فريبا
گذشت زمان را نمي پذيرند
و عمر خويش را هرگز فاش نمي كنند
تنها باستان شناسان اند كه مي توانند سن و سال شهرها را بخوانند
تنها پزشكان اند كه مي توانند
ميوه زمان را از ميان سايه چينها اشكار كنند .
يكي از باستان شناسان مي گويد
صنعا ۸۰۰۰ هزار سال پيش
از پهلوي كوههاي مجاور ديده به جهان گشود
وغيمان نخستين كوهي بود
كه هلال اشتياق خويش را بر پيشاني صنعا نگاشت
و از كمرگاه خويش
ستونهاي سرافراز را به او بخشيد
و از پوستش
پنجره هايي كه هميشه در انتظار خورشيد اند .