ترجمه: محمد الامين 
  ۱ 
  
سكوتي دوردست 
به ساحل روح نزديك مي شود 
آيا ( او مي داند) 
او باحنجره اي گريزان آواز مي خواند 
بي آنكه بداند 
چگونه اين همه هوا را به لرزش در آورده است 
  ۲ 
  قامتهاي روح 
بر مسلخ تار هاي او صف بسته اند 
او طوري مي نوازد 
كه گويي دروازه هاي جهنم را باز خواهد گشود 
  ۳ 
  اينك 
لايه هاي روحش مرا ترميم مي كنند 
و من چسدم را به او مي بخشم